🔹 خدایا من در علم خود جاهلم و در همان حینی که علم دارم نادان هستم ، چطور در جهل خود جاهل نباشم؟! «إِلَهِی أَنَا الْجَاهِلُ فِی عِلْمِی فَکَیْفَ لا أَکُونُ جَهُولا فِی جَهْلِی؟» یک وقت انسان ، عالِم به یک مساله است و به مساله دیگری جاهل است؛ مراد این نیست .
مراد اینست که در همان مسالهای که عالمم ، در همان مسئله جاهل و نادانم، و الا اگر انسان در مسالهای عالم باشد و در مساله دیگر جاهل باشد این اشکال ندارد و امری طبیعی است و جای انابه به پروردگار نیست که خدایا من در آن مساله جاهلم و در این مساله عالم. نوع بنی آدم در بسیاری از مسائل جاهلند الا المخلصین. به جز آنهایی که به مرحله خلوص رسیدند همه جاهلند. وَ مَآ اُوتِیتُم مِنَ العِلمِ اِلَّا قَلِیلًا.(به شما از علم و دانش بهره اندکی داده شده است.)
🔸خدایا من در علم خود جاهلم؛
یعنی در همان مورد و مسالهای که علم دارم و به حقیقت و واقعیت رسیدم و علم واقعی _ نه جهل مرکّب_ دارم ، در همان مساله جاهل هستم. وقتی که چنین باشد، فَکَیفَ لااَکونُ جَهولاً فی جَهلی؟ پس چطور من در جهلم جاهل نباشم؟ وقتی در علم خودم جاهل و نادانم ، چگونه در مواردی که نادان هستم نادان نباشم؟ اینها مسائل دقیق و عمیقی است که جز با پیمودن راه خدا برای انسان حل نمیشود و منکشف نمیگردد.
🔹در این دعای شریفه میخواهند بفرمایند: بار پروردگارا ! حقیقت علم و حقیقت قدرت و حقیقت غنا و بی نیازی ، تو هستی و بس! ما جهل محض و عجز محضیم! ما فقیر ! ما نبود مطلقیم!
لذا در تعابیر ائمه علیه السلام هست که میفرمایند: ما به آنچه از ازل تا به امروز بوده و به آنچه الان هست و به آنچه تا روز قیامت تکوّن و وجود پیدا میکند، به همه آن آگاهی داریم.” پس امام عالم به کل شی ء است. او به هر چیزی داناست، پس اینکه میفرمایند : خدایا تو عالمی و من جاهلم.” یا میفرماید : من در علم خودم جاهلم.” مراد این است که من هیچ چیزی در مقابل تو ندارم. اگر میفرماید من مردهام و تو زندهای ، مراد این است که: هیچ کمالی در برابر تو برای من متصوّر نیست، چون وجودی در مقابل تو ندارم.
📚 آیت الله محمد صادق حسینی طهرانی، باده توحید در کربلای عشق،ص۶۸