۵۴. غلامی که اربابش را ادب کرد!
ماجرای غلامی که اربابش را ادب کرد!
وقتى غلامى خریدم، پرسیدم: نامت چیست؟ گفت: هر چه خوانى.
پرسیدم: چه خورى؟ گفت…
ماجرای غلامی که اربابش را ادب کرد!
وقتى غلامى خریدم، پرسیدم: نامت چیست؟ گفت: هر چه خوانى.
پرسیدم: چه خورى؟ گفت…
ابوالعباس مسروق طوسى مىگوید:
بر ابوالفضل وارد شدم در حالى که بیمار و صاحب عیال بود و به حسب ظاهر راهى براى معیشت خود نداشت.
چون برخاستم، به دلم گذشت: این مرد با بیمارى و این عیالات، از کجا مىخورد؟
مرگ یا آزادی از زندان؟
شب فوتش کسى وى را در خواب دید که در صحراى حیرت مىدود.
از او پرسید: این چه کار است؟