مجنون دانا ؛ حکایت شنیدنی یکی از اولیای الهی
💬 آیت الله بهشتى اصفهانی فرمودند:
🔆 من در آن زمان که نجف بودم، هر وقت سر درس مىرفتم وضو مىگرفتم و سر درس با وضو بودم. یک روز حالش را نداشتم که وضو بگیرم، همینطور بىوضو سر درس رفتم.
⭕️ اتفاقاً شخصى که معروف به دیوانه بود و لباسهاى مندرس و پاره مىپوشید گاهى اوقات درس مىآمد و همه او را مجنون مىدانستند و توجهى به او نداشتند، جلوى مرا گرفت و گفت:
❇️ آشیخ چرا امروز بىوضو سر درس آمدى؟!
⚠️ من تعجب کردم که ایشان از کجا دانست من امروز بىوضو سر درس آمدهام.
آن وقت من فهمیدم که انسانها را نباید به چشم حقارت نگاه کرد؛ شاید آنها از مردان خدا باشند و ما ندانیم. آن وقت متوجه شدم او از مردان خداست.
📚 داستانهایی از مردان خدا ص۱۹
اینجا از خوبان بخوانید…
کانال از خودآ را در پیامرسان ایتا دنبال کنید