شعر زیبای «منم سرباز و امروز است خاک غزه میدانم» سروده حسین محسنات
شهادت میدهم چیزی ز دینداری نمیدانم
سراپا غرق تردیدم، من آیا یک مسلمانم؟
مسلمان نیست هرکس بیخبر باشد زهم کیشش
حدیثی خواندهام اینگونه سرگردان و حیرانم
دلم از آه مظلومی نمیسوزد، نمیلرزد
خدایا تازه فهمیدم، پر از جهل است ایمانم
من آنم که نمیبینم زبیر و طلحهی خود را
ولی در ادعایم بوذر و عمار و سلمانم
نکرده این نماز روبروی کعبه آبادم
نکرده مسجد الاقصی ویران گشته، ویرانم
شده هر روز این دنیا غروب سرخ عاشورا
ولی من روضه را تنها برای گریه میخوانم
رسیده نالهی هل معین مهدی زهرا
ولی من در هوای ملک ری سر در گریبانم
کویرم خشک و بیپایان, اسیر فصل یخبندان
نشد این گریهها باران , بر این جان بیابانم
منم آن شاخهی زردی که این دوران نامردی
نیاورده کمی دردی به این اعضای انسانم
به چشم خویش میبینم به خاک و خون کشیدن را
سحر میسوزم و افطار عبد سفرهی نانم
نگاه من نمیبیند مسلمان فلسطین را
مسلمانم ولی محصور در عنوان ایرانم
مکرر امت اسلام واحد را نشان میداد
مکرر سوخت، من شرمندهی پیر جمارانم
چه زیبا گفت از مرگ یهود و موج بیداری
همان موج خروشانی که من یک قطره از آنم
شده عالم پر از فریاد و طغیان کرده استبداد
چرا در این همه غوغا سکوت افتاده در جانم
جهان در پیچ تاریخی است, من در پیچ گمراهی
نمی دانم که با حقم و یا در حزب شیطانم
گهی تند و گهی آهستهام اما خدا داند
اگر سید علی فرمان دهد مانند طوفانم
خدا گفته است حجم با برائت میشود کامل
کمال دین خود را لعن اسرائیل می دانم
اگرچه دیر میگویم، پر از تکبیر میگویم
منم سرباز و امروز است خاک غزه میدانم
شاعر: حسین محسنات